Incommodity

آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
نارضایتی، خسران، زیان، ناراحتی، ناجوری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد incommodity

  1. noun The state or quality of being inconvenient
    Synonyms: discomfort, incommodiousness, inconvenience, trouble
  2. noun Something that causes difficulty, trouble, or lack of ease
    Synonyms: discomfort, inconvenience

ارجاع به لغت incommodity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «incommodity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/incommodity

لغات نزدیک incommodity

پیشنهاد بهبود معانی