با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Discompose

ˌdɪskəmˈpoʊz ˌdɪskəmˈpəʊz
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

verb - transitive
برهم زدن، مضطرب ساختن، پریشان کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد discompose

  1. verb provoke, agitate
    Synonyms: annoy, bewilder, bother, confuse, discombobulate, discomfit, disconcert, dismay, disorganize, displease, disquiet, disturb, embarrass, faze, flurry, fluster, harass, harry, irk, irritate, nettle, perplex, perturb, pester, plague, rattle, ruffle, unhinge, unsettle, upset, vex, worry
    Antonyms: calm, compose, soothe

ارجاع به لغت discompose

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «discompose» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/discompose

لغات نزدیک discompose

پیشنهاد بهبود معانی