فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Crossing

ˈkrɑːsɪŋ ˈkrɒsɪŋ

گذشته‌ی ساده:

crossed

شکل سوم:

crossed

سوم‌شخص مفرد:

crosses

شکل جمع:

crossings

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1

دوراهی، محل تقاطع، معبر، گذرگاه، محل عبور، تقاطع

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

a railway crossing

گذرگاه راه‌آهن

a river crossing

محل عبور از رودخانه

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crossing

  1. noun pathway to traverse larger path
    Synonyms:
    intersection junction crossroad crosswalk exchange passage traverse bridge overpass underpass interchange loop network gridiron crossway traversal grade crossing decussation screen grating cloverleaf

ارجاع به لغت crossing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crossing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crossing

لغات نزدیک crossing

پیشنهاد بهبود معانی