ساخت، ساختمان، مایه کامیابی، ترکیب، عایدی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The making of that machine was not easy.
ساختن آن ماشین کار آسانی نبود.
an experience that will be the making of him
تجربهای که موجب موفقیت او خواهد بود
Mehri has the making of a good doctor.
مهری استعداد این را دارد که دکتر خوبی بشود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «making» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/making