امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Forging

    American: ˈfɔːrdʒɪŋ British: ˈfɔːdʒɪŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      forged

    • شکل سوم:

      forged

    • سوم‌شخص مفرد:

      forges

    معنی

    noun
    برسندان کوبیدن، جعل سند، جعل، تقلب

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد forging

    1. verb to move ahead; often used with """"ahead''
      Synonyms:
      progressing
    1. verb to move or advance against strong resistance
      Synonyms:
      driving lunging plunging
    1. verb make a copy of with the intent to deceive
      Synonyms:
      faking counterfeiting falsifying producing forming shaping fashioning working molding
    1. verb make out of components (often in an improvising manner)
      Synonyms:
      making building producing manufacturing constructing assembling shaping molding fabricating copying duplicating imitating reproducing inventing devising contriving formulating fashioning framing coining advancing driving pounding simulating faking feigning counterfeiting falsifying tracing transcribing
    1. verb create by hammering
      Synonyms:
      beating hammering pounding
    1. verb move or act with a sudden increase in speed or energy
      Synonyms:
      spirting spurting

    ارجاع به لغت forging

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «forging» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/forging

    لغات نزدیک forging

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دوفتیله ای دوقطعه ساز دولتمرد با نفوذ دون روال دون شمردن کسی دون پندارانه دونویسه دوکپهای دوگنجایشی دو آسه ای دچار اعتصاب دچار جنون آتش افروزی دچار روان تکان کردن دچار ضلالت شدن دچار غفلت دچارصفرا دچار تورم دچار دلهره دچار روان شیدایی دژ روان کردن روحیه