۵۰٪ تخفیف دانشجویی برای اشتراک هوش مصنوعی تا پایان تیر 🧑🏻‍🎓
آخرین به‌روزرسانی:

Working

ˈwɜrːkɪŋ ˈwɜːkɪŋ

گذشته‌ی ساده:

worked

شکل سوم:

worked

سوم‌شخص مفرد:

works

شکل جمع:

workings

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B1

عمل، عملکرد، کارکرد، کنش، عملیات

It is hard to understand the workings of the human mind.

درک طرز کار مغز انسان دشوار است.

adjective

شاغل، مشغول، کاری، عملی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

working mothers

مادران شاغل

the country's working population

تعداد افراد شاغل کشور

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a working day

روز کاری

working clothes

لباس کار

a working agreement

یک توافق عملی

a working factory

کارخانه مشغول به کار (یا تولید)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد working

  1. adjective active, occupied
    Synonyms:
    busy employed engaged functioning operative running moving dynamic effective practical useful viable alive live in process in a job on the job laboring in full swing in gear on track in force going hot on fire
    Antonyms:
    unoccupied idle passive inoperative unworking

لغات هم‌خانواده working

سوال‌های رایج working

گذشته‌ی ساده working چی میشه؟

گذشته‌ی ساده working در زبان انگلیسی worked است.

شکل سوم working چی میشه؟

شکل سوم working در زبان انگلیسی worked است.

شکل جمع working چی میشه؟

شکل جمع working در زبان انگلیسی workings است.

سوم‌شخص مفرد working چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد working در زبان انگلیسی works است.

ارجاع به لغت working

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «working» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/working

لغات نزدیک working

پیشنهاد بهبود معانی