صفت تفضیلی:
more aliveصفت عالی:
most aliveزنده، در قید حیات، روشن، سرزنده، سرشار، حساس
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Is your father still alive?
پدرتان هنوز در قید حیات هستند؟
They were buried alive.
آنها را زنده زنده خاک کردند.
Those young people seemed alive and interested.
آن جوانان سرزنده و مشتاق به نظر میآمدند.
alive to the risks involved
آگاه به مخاطراتی که در پیش است
a river alive with trout
رودخانهای پر از قزلآلا
It was her acting that brought the story alive.
بازی او بود که به داستان جان بخشید.
Historical novels make the past come alive.
رمانهای تاریخی گذشته را زنده میکند.
Suddenly, the audience came alive again.
ناگهان تماشاچیان دوباره سرحال آمدند.
باخبر، آگاه، مطلع، واقف
مملو از، پر از
سرحال و قبراق، سُرومُروگُنده، سالم و سرحال، فعال و سرزنده، زنده و پابرجا
زنده و پابرجا، فعال و باقی، زنده و سرحال، سرحال و قبراق، سرزنده و فعال، سُرومُروگُنده
واقعی جلوه دادن، زنده مجسم کردن، جان دادن به.
جان گرفتن، سرحال آمدن
سرحال و قبراق، سُرومُروگُنده، سالم و سرحال، فعال و سرزنده، زنده و پابرجا
زنده و پابرجا، فعال و باقی، زنده و سرحال، سرحال و قبراق، سرزنده و فعال، سُرومُروگُنده
عجب! (حرف ندا حاکی از تعجب)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «alive» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/alive