با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Abounding

آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    abounded
  • شکل سوم:

    abounded
  • سوم شخص مفرد:

    abounds

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    پر، بسیار، سرشار، فراوان، زیاد، مملو
    • - an area of research abounding in/with new developments
    • - حوزه‌ی تحقیقاتی جدیدی که در آن پیشرفت‌های جدید زیادی صورت گرفته
    • - The story is full of abounding clichés.
    • - این داستان پر از کلیشه است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد abounding

  1. adjective plentiful
    Synonyms: abundant, bountiful, copious, filled, flush, plenteous, prodigal, profuse, prolific, replete, teeming

ارجاع به لغت abounding

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «abounding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/abounding

لغات نزدیک abounding

پیشنهاد بهبود معانی