فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Abounding

گذشته‌ی ساده:

abounded

شکل سوم:

abounded

سوم‌شخص مفرد:

abounds

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

پر، بسیار، سرشار، فراوان، زیاد، مملو

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

an area of research abounding in/with new developments

حوزه‌ی تحقیقاتی جدیدی که در آن پیشرفت‌های جدید زیادی صورت گرفته

The story is full of abounding clichés.

این داستان پر از کلیشه است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد abounding

  1. adjective plentiful
    Synonyms:
    abundant plenteous filled flush replete bountiful prolific profuse copious teeming prodigal

ارجاع به لغت abounding

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «abounding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/abounding

لغات نزدیک abounding

پیشنهاد بهبود معانی