گذشتهی ساده:
aboundedشکل سوم:
aboundedسومشخص مفرد:
aboundsپر، بسیار، سرشار، فراوان، زیاد، مملو
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
an area of research abounding in/with new developments
حوزهی تحقیقاتی جدیدی که در آن پیشرفتهای جدید زیادی صورت گرفته
The story is full of abounding clichés.
این داستان پر از کلیشه است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «abounding» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/abounding