فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Abound

əˈbaʊnd əˈbaʊnd

گذشته‌ی ساده:

abounded

شکل سوم:

abounded

سوم‌شخص مفرد:

abounds

وجه وصفی حال:

abounding

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive

فراوان بودن، زیاد بودن، وفور داشتن، تعیین حدودکردن، محدود کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

abounding confidence

اطمینان زیاد

Wild animals abound in Africa.

در افریقا حیوان وحشی فراوان است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Fruits abound in Esfahan.

در اصفهان میوه فراوان است.

abounding streams

نهرهای پر از آب

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد abound

  1. verb exist in abundance
    Synonyms:
    flourish thrive swarm crawl with teem overflow proliferate be plentiful crowd infest swell flow be alive with be thick with be all over the place be no end to be knee deep in be up to one’s ears in have a full plate
    Antonyms:
    lack want need fail short deficient

ارجاع به لغت abound

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «abound» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/abound

لغات نزدیک abound

پیشنهاد بهبود معانی