فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Proliferate

prəˈlɪfəreɪt prəˈlɪfəreɪt

گذشته‌ی ساده:

proliferated

شکل سوم:

proliferated

سوم‌شخص مفرد:

proliferates

وجه وصفی حال:

proliferating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb

پربار شدن، زیاد شدن، کثیر شدن، بسط و توسعه یافتن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

Nerve ends proliferate.

انتهای عصب‌ها به چند شاخه تقسیم می‌شود.

The company's branches proliferated fast.

شعبه‌های شرکت به‌سرعت فزونی یافت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد proliferate

  1. verb increase quickly
    Synonyms:
    expand grow rapidly escalate multiply snowball mushroom reproduce generate propagate breed procreate engender run riot
    Antonyms:
    decrease decline fall off

ارجاع به لغت proliferate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «proliferate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/proliferate

لغات نزدیک proliferate

پیشنهاد بهبود معانی