Proliferate

prəˈlɪfəreɪt prəˈlɪfəreɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    proliferated
  • شکل سوم:

    proliferated
  • سوم‌شخص مفرد:

    proliferates
  • وجه وصفی حال:

    proliferating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
پربار شدن، زیاد شدن، کثیر شدن، بسط و توسعه یافتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- Nerve ends proliferate.
- انتهای عصب‌ها به چند شاخه تقسیم می‌شود.
- The company's branches proliferated fast.
- شعبه‌های شرکت به‌سرعت فزونی یافت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد proliferate

  1. verb increase quickly
    Synonyms: breed, burgeon, engender, escalate, expand, generate, grow rapidly, multiply, mushroom, procreate, propagate, reproduce, run riot, snowball
    Antonyms: decline, decrease, fall off

ارجاع به لغت proliferate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «proliferate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/proliferate

لغات نزدیک proliferate

پیشنهاد بهبود معانی