گذشتهی ساده:
snowballedشکل سوم:
snowballedسومشخص مفرد:
snowballsوجه وصفی حال:
snowballingشکل جمع:
snowballsگلولهبرف، گلولهی برف، گلولهی برفی
She threw a snowball at her brother.
او گلولهبرفی را به سمت برادرش پرتاب کرد.
After building a snowman, we used leftover snow to make several snowballs.
بعد از ساختن آدمبرفی، از برف باقیمانده برای ساختن تعدادی گلولهبرف استفاده کردیم.
The snowball melted quickly under the warm winter sun.
گلولهی برفی زیر آفتاب گرم زمستان بهسرعت ذوب شد.
مجازی (با سرعت بسیار) افزایش یافتن، بالا گرفتن، شدت گرفتن، فراگیر شدن، تکثیر شدن، گسترش یافتن، فزونی یافتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her worries started to snowball after she received the first piece of bad news.
پساز شنیدن نخستین خبر بد، نگرانیهایش فزونی یافت.
Opposition to the war snowballed.
مخالفت با جنگ شدت گرفت.
World population is still snowballing.
جمعیت جهان همچنان بهطور مهارناپذیری درحال افزایش است.
برفبازی کردن، گلولهی برف زدن، گلولهی برف پرتاب کردن، گلولهی برف انداختن
Farid and Saeid decided to snowball.
فرید و سعید تصمیم گرفتند برفبازی کنند.
We used to snowball unsuspecting passersby during winter breaks.
در تعطیلات زمستانی به عابران ازهمهجابیخبر گلولهی برف میزدیم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «snowball» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/snowball