صفت تفضیلی:
quickerصفت عالی:
quickestتند، چابک، فرز، چست، جلد، سریع، سریع السیر، فوری
Planes are quicker than busses.
هواپیما از اتوبوس تندتر است.
a quick walk
پیادهروی تند
a quick reply
پاسخ فوری
a quick look
نگاهی کوتاه
She has a quick sense of smell.
حس بویایی او قوی است.
Who swam the quickest?
کی از همه تندتر شنا کرد؟
come here quick!
زود بیا اینجا!
I was cut to the quick by the insult.
آن توهین قلبم را جریحهدار کرد.
سریع الانتقال، زودفهم، زودآموز، زیرک، تیزهوش، فرز، زودیاب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her quick wits saved Akhtar's life.
سرعت انتقال او اختر را نجات داد.
a quick worker
کارگر فرز
She has a quick mind.
فکرش سریع کار میکند.
زنده
quick lime
آهک زنده
زودخشم، آتشی، جوشی
Her husband is very quick-tempered.
شوهرش خیلی آتشی مزاج است.
(پیچ جاده و غیره) تند، به تندی، به سرعت
a quick turn
پیچ تند
(جمع) زندگان
the quick and the dead
زندگان و مردگان
زود بجنب!، تکون بخور!، زود باش!، معطلی نکن! لفتش نده!
بهسرعت آغاز کردن، زود واکنش نشاندادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «quick» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/quick