همچنین میتوان از ready-witted به جای quick-witted استفاده کرد.
باهوش، تیز، تیزهوش، زودفهم، حاضرجواب (شخص)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The quick-witted detective was able to solve the case in record time.
کارآگاه تیزهوش توانست در زمان بیسابقهای پرونده را حل کند.
He impressed his friends with his quick-witted response to the teacher's question.
دوستانش را با پاسخ تیز خود به پرسش معلم تحت تأثیر قرار داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «quick-witted» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/quick-witted