فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Sharp-witted

ʃɑːrpˈwɪtɪd ʃɑːpˈwɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    تیزهوش، تیزفهم، زیرک، هوشیار (شخص)، زیرکانه، هوشیارانه (رفتار و غیره)
    • - The sharp-witted detective quickly deduced the identity of the culprit.
    • - کارآگاه تیزهوش به‌سرعت به هویت مجرم پی برد.
    • - She was known for her sharp-witted remarks.
    • - او به خاطر اظهارات زیرکانه‌اش معروف بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد sharp-witted

  1. adjective Mentally quick and original
    Synonyms: bright, intelligent, smart, clever, keen, alert, quick-witted, sharp, acute, astute, discerning, quick, nimble, discriminating, on-the-ball, savvy, wise, shrewd, witty

ارجاع به لغت sharp-witted

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sharp-witted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sharp-witted

لغات نزدیک sharp-witted

پیشنهاد بهبود معانی