تیزچشم، تیزبین
The sharp-sighted hawk spotted its prey from a great distance.
شاهین تیزچشم طعمهی خود را از فاصلهی دور مشاهده کرد.
The sharp-sighted photographer captured the smallest details in his stunning wildlife shots.
این عکاس تیزبین کوچکترین جزئیات را در عکسهای خیرهکنندهی حیاتوحش خود ثبت کرده است.
تیزبین، هوشیار، تیزنظر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The sharp-sighted student quickly spotted the mistake in the math problem.
دانشآموز تیزبین بهسرعت متوجه اشتباه در مسئلهی ریاضی شد.
The sharp-sighted journalist was able to uncover the truth behind the scandal.
این روزنامهنگار تیزنظر توانست حقیقت پشت این رسوایی را کشف کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sharp-sighted» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sharp-sighted