وابسته به شوخی نابههنگام، (شوخی) بیجا، لطیفهی بیموقع، حرف بیجا، سخن بیمورد، شوخ طبع (بهویژه در مواقع بیجا)، شوخ و شنگ
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the facetious remarks of my drunken friend at the funeral embarrassed me.
اظهارات بیجای دوست مستم در مجلس ترحیم مرا شرمنده کرد.
She kept interrupting our discussion with facetious remarks.
او گفتوگوی ما را با اظهارات بیجا مدام قطع میکرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «facetious» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/facetious