امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Blithe

blaɪð / / blaɪθ blaɪð
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    blither
  • صفت عالی:

    blithest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
مهربان، خوش‌قلب، خوش، آدم شوخ و مهربان، مهربانی، دوستانه، نرم و ملایم، شوخ، شاددل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- I was wrapped in strange feeling of blitheness and dauntlessness.
- احساس نشاط و بی‌باکی عجیبی وجودم را فراگرفت.
- He has always proceeded in blithe ignorance.
- او همیشه با بی‌اطلاعی لاقیدانه‌ای کار کرده است.
- The blessing of a good health which most people blithely take for granted.
- موهبت سلامتی که بیشتر مردم با بی‌فکری قدر آن را نمی‌دانند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد blithe

  1. adjective happy
    Synonyms:
    animated buoyant carefree cheerful cheery chirpy gay gladsome gleeful jaunty jocund jolly jovial joyful lighthearted merry mirthful sprightly sunny vivacious
    Antonyms:
    heavyhearted morose sad sorrowful unhappy

ارجاع به لغت blithe

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blithe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/blithe

لغات نزدیک blithe

پیشنهاد بهبود معانی