امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Buoyant

ˈbɔɪənt / / ˈbuːjənt ˈbɔɪənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
شناور، دارای خاصیت روی آب ماندن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The buoyant fish swam gracefully through the clear water.
- ماهی شناور به‌زیبایی در میان آب زلال شنا کرد.
- The buoyant materials in the life jacket kept him afloat.
- مواد شناور در جلیقه‌ی نجات او را نگه‌داری کرد.
adjective
سرزنده، خوش‌حال، شاد، خوش، شادمان، دل‌شاد، سبک‌روح
- The team's buoyant energy propelled them to victory.
- انرژی سرزنده‌ی تیم، آن‌ها را به پیروزی سوق داد.
- His buoyant personality always made others feel at ease.
- شخصیت شاد او همیشه باعث می‌شد دیگران احساس راحتی کنند.
adjective
پررونق، پرروزی، شکوفا
- The buoyant economy led to record profits for the company.
- اقتصاد پررونق منجر به سودهای بی‌سابقه برای شرکت شد.
- The buoyant stock market helped investors make significant gains.
- بازار شکوفای سهام به سرمایه‌گذاران کمک کرد تا سودهای قابل توجهی کسب کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد buoyant

  1. adjective light in weight
    Synonyms:
    afloat airy bouncy floatable floating resilient supernatant unsinkable weightless
    Antonyms:
    heavy weighted
  1. adjective light in spirit
    Synonyms:
    animated blithe bouncy breezy bright carefree cheerful debonair effervescent elastic expansive full of zip gay happy invigorated jaunty jovial joyful laid back lighthearted lively peppy resilient sunny supple vivacious
    Antonyms:
    depressed down heavy heavy-hearted

ارجاع به لغت buoyant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «buoyant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/buoyant

لغات نزدیک buoyant

پیشنهاد بهبود معانی