شناور، دارای خاصیت روی آب ماندن
The buoyant fish swam gracefully through the clear water.
ماهی شناور بهزیبایی در میان آب زلال شنا کرد.
The buoyant materials in the life jacket kept him afloat.
مواد شناور در جلیقهی نجات او را نگهداری کرد.
سرزنده، خوشحال، شاد، خوش، شادمان، دلشاد، سبکروح
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The team's buoyant energy propelled them to victory.
انرژی سرزندهی تیم، آنها را به پیروزی سوق داد.
His buoyant personality always made others feel at ease.
شخصیت شاد او همیشه باعث میشد دیگران احساس راحتی کنند.
پررونق، پرروزی، شکوفا
The buoyant economy led to record profits for the company.
اقتصاد پررونق منجر به سودهای بیسابقه برای شرکت شد.
The buoyant stock market helped investors make significant gains.
بازار شکوفای سهام به سرمایهگذاران کمک کرد تا سودهای قابل توجهی کسب کنند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «buoyant» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/buoyant