فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Floating

ˈfloʊt̬ɪŋ ˈfləʊtɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    floated
  • شکل سوم:

    floated
  • سوم‌شخص مفرد:

    floats

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
شناور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
شناور، شناوری، متحرک بر روی آب، مواج، فاقد وسیله اتصال (درمورد استخوان جناغ سینه)، جابه‌جا شده، متغیر
- the floating particles in the air
- ذرات شناور (معلق) در هوا
- floating rumors
- شایعات جاری
- floating capital
- سرمایه‌ی در گردش
- a floating kidney
- کلیه‌ی متحرک
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد floating

  1. adjective buoyant
    Synonyms:
    light free inflated swimming sailing soaring hovering loose unattached volatile unsubstantial wafting hollow unsinkable nonsubmersible
    Antonyms:
    heavy sunk submerged

Collocations

  • floating rate

    نرخ شناور (مطابق با بازار روز)

ارجاع به لغت floating

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «floating» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/floating

لغات نزدیک floating

پیشنهاد بهبود معانی