با سبکبالی، با خوشحالی، با دل خوش، با بیقیدی، با بیخیالی، با آسودگی خاطر، بیدغدغه، سرخوشانه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She blithely ignored the warning signs on the road.
او با بیخیالی به علائم هشدار در جاده توجه نکرد.
He blithely continued his speech despite the interruptions.
او سرخوشانه به صحبتهای خود با وجود وقفهها ادامه داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «blithely» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blithely