امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Wry

raɪ raɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    wrier
  • صفت عالی:

    wriest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

کج، معوج شده، کنایه آمیز، چرخیدن، پیچ خوردن، خم کردن، دهن کجی کردن، به اطراف چرخاندن، اریب شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The dying man writhed up his face.
- مرد درحال نزع صورت خود را درهم کشید.
- a wry glance
- نگاه چپ، نگاه کج
- pull a wry face
- چهره‌ی خود را کج و معوج کردن
- wry humor
- مزاح یا شوخ‌طبعی غیرعادی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wry

  1. adjective sarcastic, distorted
    Synonyms: askew, aslant, awry, contorted, crooked, cynical, deformed, droll, dry, ironic, mocking, sardonic, twisted, uneven, warped
    Antonyms: straight, straightforward

ارجاع به لغت wry

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wry» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wry

لغات نزدیک wry

پیشنهاد بهبود معانی