آخرین به‌روزرسانی:

Wry

raɪ raɪ

صفت تفضیلی:

wrier

صفت عالی:

wriest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

کج، معوج شده، کنایه آمیز، چرخیدن، پیچ خوردن، خم کردن، دهن کجی کردن، به اطراف چرخاندن، اریب شدن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The dying man writhed up his face.

مرد درحال نزع صورت خود را درهم کشید.

a wry glance

نگاه چپ، نگاه کج

نمونه‌جمله‌های بیشتر

pull a wry face

چهره‌ی خود را کج و معوج کردن

wry humor

مزاح یا شوخ‌طبعی غیرعادی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wry

  1. adjective sarcastic, distorted
    Synonyms:
    ironic mocking cynical twisted crooked deformed contorted warped distorted uneven awry askew aslant droll dry sardonic
    Antonyms:
    straightforward straight

ارجاع به لغت wry

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wry» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wry

لغات نزدیک wry

پیشنهاد بهبود معانی