امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Distorted

dɪˈstɔːrt̬ɪd dɪˈstɔːtɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    distorts
  • وجه وصفی حال:

    distorting
  • صفت تفضیلی:

    more distorted
  • صفت عالی:

    most distorted

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
(تا حدی که زشت به نظر می‌رسد) شکل غیرطبیعی به‌خود گرفته، تغییرشکل‌یافته، بدشکل‌شده، از ریخت‌افتاده، کج‌وکوله‌شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Everything looks distorted through the glass.
- همه چیز از پشت شیشه کج‌و‌معوج به نظر می‌رسد.
- His face was distorted in agony.
- صورتش از شدت عذاب شکل غیرطبیعی به‌خود گرفته بود.
adjective
تحریف‌شده، منحرف‌شده، اعوجاع‌یافته
- a distorted belief
- باوری تحریف‌شده
- People who are mentally ill tend to interpret events in a distorted way.
- کسانی که بیمار روانی هستند تمایل دارند رویدادها را به شیوه‌ای اعوجاع‌یافته و تحریف‌شده تفسیر کنند.
adjective
(صدا—زمانی که در سیگنال اصلی تغییر غیرمنتظره‌ای به وجود آید) دیستورت‌شده
- The sound is distorted.
- صدا دیستورت شده است.
- A distorted voice came from the speakers.
- صدای دیستورت‌شده‌ای از اسپیکرها به گوش می‌رسید.
adjective
(به‌ویژه به‌گونه‌ای که چیزی بدتر از قبل شده باشد) به‌هم‌ریخته، تغییریافته، تغییرکرده
- My sleep schedule is distorted.
- برنامه‌ی خواب من به‌هم‌ریخته است.
- The economy has become very distorted.
- اقتصاد بسیار به‌هم‌ریخته شده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد distorted

  1. verb Twist and press out of shape
    Synonyms:
    deformed strained wrung collapsed wrenched deteriorated declined warped molten writhed contorted knotted slumped twisted sagged
  1. verb Form into a spiral shape
    Synonyms:
    twisted twined contorted crushed disfigured warped deformed
  1. verb Affect as in thought or feeling
    Synonyms:
    warped colored deceived twisted belied perverted misrepresented garbled skewed falsified wrenched misinterpreted misconstrued mangled doctored disfigured deformed bent loaded altered
    Antonyms:
    beautified
  1. adjective Having an intended meaning altered or misrepresented
    Synonyms:
    perverted anamorphic askew awry misrepresented deformed cockeyed colored ill-shapen crooked gnarled eisegetical malformed wry twisted misshapen

لغات هم‌خانواده distorted

  • adjective
    distorted

ارجاع به لغت distorted

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «distorted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/distorted

لغات نزدیک distorted

پیشنهاد بهبود معانی