آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

    Distorted

    dɪˈstɔːrt̬ɪd dɪˈstɔːtɪd

    سوم‌شخص مفرد:

    distorts

    وجه وصفی حال:

    distorting

    صفت تفضیلی:

    more distorted

    صفت عالی:

    most distorted

    معنی distorted | جمله با distorted

    adjective

    (تا حدی که زشت به نظر می‌رسد) شکل غیرطبیعی به‌خود گرفته، تغییرشکل‌یافته، بدشکل‌شده، از ریخت‌افتاده، کج‌وکوله‌شده

    Everything looks distorted through the glass.

    همه چیز از پشت شیشه کج‌و‌معوج به نظر می‌رسد.

    His face was distorted in agony.

    صورتش از شدت عذاب شکل غیرطبیعی به‌خود گرفته بود.

    adjective

    تحریف‌شده، منحرف‌شده، اعوجاع‌یافته

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    a distorted belief

    باوری تحریف‌شده

    People who are mentally ill tend to interpret events in a distorted way.

    کسانی که بیمار روانی هستند تمایل دارند رویدادها را به شیوه‌ای اعوجاع‌یافته و تحریف‌شده تفسیر کنند.

    adjective

    (صدا—زمانی که در سیگنال اصلی تغییر غیرمنتظره‌ای به وجود آید) دیستورت‌شده

    The sound is distorted.

    صدا دیستورت شده است.

    A distorted voice came from the speakers.

    صدای دیستورت‌شده‌ای از اسپیکرها به گوش می‌رسید.

    adjective

    (به‌ویژه به‌گونه‌ای که چیزی بدتر از قبل شده باشد) به‌هم‌ریخته، تغییریافته، تغییرکرده

    My sleep schedule is distorted.

    برنامه‌ی خواب من به‌هم‌ریخته است.

    The economy has become very distorted.

    اقتصاد بسیار به‌هم‌ریخته شده است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد distorted

    1. verb twist and press out of shape
      Synonyms:
      twisted deformed contorted warped strained wrenched writhed collapsed sagged slumped declined deteriorated knotted wrung molten
    1. verb form into a spiral shape
      Synonyms:
      twisted contorted deformed warped disfigured crushed twined
    1. verb affect as in thought or feeling
      Synonyms:
      altered deceived misrepresented falsified twisted perverted warped loaded colored skewed doctored garbled bent misconstrued misinterpreted mangled deformed disfigured belied wrenched
      Antonyms:
      beautified
    1. adjective having an intended meaning altered or misrepresented
      Synonyms:
      twisted misrepresented deformed misshapen perverted crooked wry awry askew ill-shapen cockeyed malformed colored gnarled anamorphic eisegetical

    لغات هم‌خانواده distorted

    • noun
      distortion
    • adjective
      distorted
    • verb - transitive
      distort

    سوال‌های رایج distorted

    وجه وصفی حال distorted چی میشه؟

    وجه وصفی حال distorted در زبان انگلیسی distorting است.

    سوم‌شخص مفرد distorted چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد distorted در زبان انگلیسی distorts است.

    صفت تفضیلی distorted چی میشه؟

    صفت تفضیلی distorted در زبان انگلیسی more distorted است.

    صفت عالی distorted چی میشه؟

    صفت عالی distorted در زبان انگلیسی most distorted است.

    ارجاع به لغت distorted

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «distorted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/distorted

    لغات نزدیک distorted

    • - distome
    • - distort
    • - distorted
    • - distortion
    • - distr
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.