امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Facial

ˈfeɪʃl ˈfeɪʃl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun adjective C2
مربوط به صورت (مثل عصب صورت)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The twins had exactly the same facial features.
- ترکیب صورت دوقلوها کاملاً یک‌جور بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد facial

  1. noun cranial nerve that supplies facial muscles
    Synonyms:
    face visage mien countenance physiognomy lineament facial-nerve nervus facialis seventh cranial nerve grimace deadpan poker-face façade maquillage facial treatment beauty treatment facial massage face-mask mud-pack oatmeal mask
  1. adjective
    Synonyms:
    enigmatic inscrutable deadpan physiognomic

ارجاع به لغت facial

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «facial» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/facial

لغات نزدیک facial

پیشنهاد بهبود معانی