با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Physiognomy

-ˈɑː- / / -ˈɑːɡ- ˌfɪziˈɒnəmi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    سیما‌شناسی، قیافه‌شناسی، سیما، چهره، صورت
    • - Mongolian physiognomy
    • - قیافه‌ی مغولی
    • - the mountainous physiognomy of Kurdestan
    • - ویژگی‌های کوهستانی کردستان
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد physiognomy

  1. noun An outward appearance
    Synonyms: surface, aspect, countenance, face, look, visage
  2. noun The human face (`kisser' and `smiler' and `mug' are informal terms for `face' and `phiz' is British)
    Synonyms: countenance, face, appearance, look, visage, aspect, features, expression, phiz, feature, mien, kisser, portrait, smiler, mug

ارجاع به لغت physiognomy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «physiognomy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/physiognomy

لغات نزدیک physiognomy

پیشنهاد بهبود معانی