فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Features

گذشته‌ی ساده:

featured

شکل سوم:

featured

وجه وصفی حال:

featuring

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun plural B2

قسمت صورت، جزء صورت، چهره،‌ قیافه

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

She was in her early twenties, with a sharp inquisitive gaze that matched her features.

در اوایل بیست سالگی‌اش بود با نگاهی تیز و کنجکاو که به چهره‌اش می‌آمد.

The darkness was settling rapidly, making her features hard to distinguish.

تاریکی به‌سرعت پخش می‌شد و تشخیص اجزای صورتش را دشوار می‌کرد.

noun plural

مشخصه، ویژگی، خصوصیت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Our latest model of phone has several new features.

آخرین مدل گوشی‌مان چندین ویژگی جدید دارد.

The town's main features are its beautiful mosque and ancient marketplace.

مشخصه‌های اصلی شهر مسجد زیبا و بازار سنتی آن است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد features

  1. noun facial characteristics
    Synonyms:
    face appearance looks visage countenance mien mug physiognomy lineaments puss

ارجاع به لغت features

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «features» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/features

لغات نزدیک features

پیشنهاد بهبود معانی