سیما، رخ، قیافه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
When I opened the door, the fierce countenance of the landlord came to my view.
در را که باز کردم، سیمای خشمآلود صاحبخانه جلویم پدیدار شد.
a manly countenance
قیافهای مردانه
پذیرفتن، رضایت دادن، تأیید کردن، اجازه دادن، مجاز دانستن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He will not countenance the use of violence by the police.
او به اعمال خشونت از سوی پلیس رضایت نخواهد داد.
I will never countenance lying.
هرگز دروغپردازی را نخواهم پذیرفت.
give (or lend) countenance (to something)
حمایت کردن، تأیید کردن
خودداری کردن (به ویژه از خنده)، بروز ندادن
put (or stare) out of countenance
از رو بردن، خیط کردن، شرمگین کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «countenance» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/countenance