Potato

pəˈteɪt̬oʊ pəˈteɪtəʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    potatoes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
غذا و آشپزی سیب‌زمینی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- I love to eat potato chips while watching a movie.
- عاشق خوردن چیپس سیب‌زمینی در حین تماشای فیلم هستم.
- I like to bake potatoes in the oven.
- دوست دارم سیب‌زمینی را در فر بپزم.
noun uncountable
گیاه‌شناسی سیب‌زمینی (تجه)
- The potato crop was abundant this year.
- امسال محصول سیب‌زمینی فراوان بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد potato

  1. noun An edible tuber native to South America; a staple food of Ireland
    Synonyms: white potato, spud, tater, tuber, vegetable, murphy, yam, sweet-potato, plant, rhizome, irish potato, white potato vine, solanum-tuberosum

Idioms

  • hot potato

    موضوع مناقشه‌برانگیز، مسئله‌ی پرکشمکش، موضوع جنجال‌برانگیز و دشوار

ارجاع به لغت potato

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «potato» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/potato

لغات نزدیک potato

پیشنهاد بهبود معانی