گذشتهی ساده:
swallowedشکل سوم:
swallowedسومشخص مفرد:
swallowsوجه وصفی حال:
swallowingشکل جمع:
swallowsقورت دادن، بلعیدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کاربردی فوق متوسط
Chew the food well and then swallow.
خوراک را خوب بجو و سپس قورت بده.
He swallowed his lunch and rushed out.
نهارش را بلعید و با شتاب رفت.
قورت دادن آب دهان (بهخاطر اضطراب یا ترس)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He swallowed and finally told her how he felt.
او آب دهانش را قورت داد و سرانجام به او گفت چه احساسی دارد.
She swallowed hard when she saw the exam questions.
وقتی سؤالات امتحان را دید، با سختی آب دهانش را قورت داد.
فرو بردن، در خود جذب کردن، محو کردن، بلعیدن (مجازی)
We admired the view before the night swallowed it.
ما آن منظره را پیشاز آنکه شب آن را در کام خود فرو برد، تحسین کردیم.
She wished the earth would open and swallow her enemies.
آرزو میکرد که زمین دهان باز کند و دشمنان او را ببلعد.
بلعیدن، فرو بردن، از بین بردن، قورت دادن، مصرف کردن (چیزی باارزش)
The renovation swallowed up all his free time.
نوسازی، تمام وقت آزاد او را بلعید.
Medical expenses swallowed up their savings.
هزینههای درمانی پساندازشان را از مصرف کرد.
He swallowed books like drinking water.
مثل آب خوردن کتابها را جذب میکرد.
پذیرفتن، قبول کردن، تحمل کردن (بیچونوچرا)
They swallowed his words as gospel truth.
حرفهای او را چون وحی منزل قبول میکردند.
I could not swallow this injustice.
این بیعدالتی را نمیتوانستم تحمل کنم.
They could not swallow the idea of being ruled by a young woman.
آنان نمیتوانستند این فکر را بپذیرند که زن جوانی بر آنها حکومت کند.
Her head could not swallow that problem.
مغز او قادر به درک آن مسئله نبود.
سرکوب کردن، فرو خوردن، پنهان کردن، کنترل کردن، نگه داشتن (احساسات)
He decided to swallow his pride and ask his sister for help.
تصمیم گرفت غرور را کنار بگذارد و از خواهرش کمک بخواهد.
He swallowed his anger.
خشم خود را سرکوب کرد.
to swallow a smile
لبخندی را سرکوب کردن
پس گرفتن، عقبنشینی کردن، انکار کردن (حرف)
They forced Gallileo to swallow his claims.
گالیله را مجبور کردند که ادعاهای خود را پس بگیرد.
You must either swallow your words or die.
یا باید حرفهای خود را انکار کنی یا بمیری.
بلع، قلپ
He ate the figs in one swallow.
در یک حرکت انجیرها را بلعید.
He took a swallow of the bitter drug.
یک قلپ از داروی تلخ را نوشید.
جانورشناسی پرستو (پرنده)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
A pair of swallows nested under the roof of our house.
یک جفت پرستو زیر سقف خانهی ما لانه ساختند.
I watched a swallow swoop down and catch an insect mid-air.
من تماشا کردم که پرستو پایین آمد و حشرهای را در هوا گرفت.
غرورت را کنار بگذار، غرورت را قورت بده
داروی تلخی که باید فرو داده شود، کار ناخوشایند ولی لازم، جام زهر
گول خوردن، باور کردن، ملعبه شدن
one swallow does not make a summer
با یک گل بهار نمیشود
بر غرور خود چیره شدن
گذشتهی ساده swallow در زبان انگلیسی swallowed است.
شکل سوم swallow در زبان انگلیسی swallowed است.
شکل جمع swallow در زبان انگلیسی swallows است.
وجه وصفی حال swallow در زبان انگلیسی swallowing است.
سومشخص مفرد swallow در زبان انگلیسی swallows است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «swallow» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/swallow