امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Wolf

wʊlf wʊlf
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    wolves

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive verb - intransitive countable B2
جانورشناسی گرگ، حریصانه خوردن، به وحشت انداختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- He wolfed down the bread and left.
- نان را بلعید و رفت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wolf

  1. verb consume sloppily and fast
    Synonyms:
    bolt cram devour gobble gorge gulp guzzle ingurgitate pack slop slosh stuff swallow
    Antonyms:
    nibble

Idioms

  • keep the wolf from the door

    وسایل زندگی را فراهم کردن، خود را برای روز مبادا آماده کردن

ارجاع به لغت wolf

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wolf» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wolf

لغات نزدیک wolf

پیشنهاد بهبود معانی