گذشتهی ساده:
nibbledشکل سوم:
nibbledسومشخص مفرد:
nibblesوجه وصفی حال:
nibblingلقمه یا تکه کوچک، گاز زدن، اندک اندک خوردن، مثل بز جویدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He would nibble at the food but he wouldn't eat much.
به خوراکها لب میزد؛ ولی زیاد نمیخورد.
The leaves had been nibbled away by the deer.
آهو برگها را جویده بود.
The goat nibbled my hand.
بز دستم را به طور ملایم گاز گرفت.
Fish nibbled at the bait.
ماهیها طعمه را گاز زدند.
He took a nibble and left the dining room.
یک ذره خورد و اتاق ناهارخوری را ترک کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «nibble» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/nibble