فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Mouthful

ˈmaʊθfʊl ˈmaʊθfʊl

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

لقمه، دهن‌پر، مقدار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

He was submerged and got a mouthful of seawater.

او زیر آب رفت و یک قلپ آب دریا را فرو داد.

He only took a mouthful.

او فقط یک لقمه خورد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

His name is quite a mouthful.

تلفظ نام او دشوار است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mouthful

  1. noun a small portion of food
    Synonyms:
    bit piece bite morsel crumb polysyllabism
  1. noun a small amount eaten or drunk
    Synonyms:
    taste piece portion morsel
  1. adjective
    Synonyms:
    portion gulp

Idioms

say a mouthful

حرف بجا (یا صحیح یا مهم) زدن

ارجاع به لغت mouthful

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mouthful» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mouthful

لغات نزدیک mouthful

پیشنهاد بهبود معانی