لقمه، دهنپر، مقدار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He was submerged and got a mouthful of seawater.
او زیر آب رفت و یک قلپ آب دریا را فرو داد.
He only took a mouthful.
او فقط یک لقمه خورد.
His name is quite a mouthful.
تلفظ نام او دشوار است.
حرف بجا (یا صحیح یا مهم) زدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «mouthful» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mouthful