فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Morsel

ˈmɔːrsl ˈmɔːsl

معنی و نمونه‌جمله

noun

لقمه، تکه، یک لقمه غذا، مقدار کم، لقمه کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

he took a morsel and said, "I don't want it"

یک لقمه خورد و گفت: «نمی‌خواهم.»

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد morsel

  1. noun tiny piece
    Synonyms:
    bit piece part fragment crumb scrap grain drop bite sample fraction cut chunk segment slice lump hunk taste tidbit nibble mouthful snack treat delicacy soupçon
    Antonyms:
    lot

ارجاع به لغت morsel

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «morsel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/morsel

لغات نزدیک morsel

پیشنهاد بهبود معانی