با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Snack

snæk snæk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    snacked
  • شکل سوم:

    snacked
  • سوم شخص مفرد:

    snacks
  • وجه وصفی حال:

    snacking
  • شکل جمع:

    snacks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
غذا و آشپزی میان‌وعده، غذای سبک، عصرانه، غذای سرپایی
- Can you grab a snack for me?
- می‌توانی یک میان‌وعده برای من بگیری؟
- My favorite snack is popcorn.
- عصرانه‌ی موردعلاقه‌ی من ذرت بوداده است.
noun countable
عامیانه فرد جذاب
- He couldn't resist approaching the snack at the bar.
- او نتوانست در برابر نزدیک شدن به فرد جذاب در بار مقاومت کند.
- The party was full of snacks, making it difficult to choose just one to talk to.
- مهمانی پر از افراد جذاب بود و انتخاب تنها یکی از آن‌ها برای صحبت کردن دشوار بود.
verb - intransitive
میان‌وعده خوردن، ته‌بندی کردن
- He snacks on chips throughout the day.
- او در طول روز با چیپس ته‌بندی می‌کند.
- She often snacks on fruit between meals.
- او اغلب بین وعده‌های غذایی میان‌وعده‌ی میوه می‌خورد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد snack

  1. noun tiny meal
    Synonyms: bite, bite to eat, break, eats, goodies, grub, light meal, lunch, luncheon, midnight snack, morsel, munch, nibble, nosh, pickings, piece, refreshment, tea, tidbit
    Antonyms: meal

ارجاع به لغت snack

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «snack» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/snack

لغات نزدیک snack

پیشنهاد بهبود معانی