با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Tea

tiː tiː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    teas

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable A1
چای

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The aroma of freshly brewed tea filled the kitchen.
- عطر چای تازه‌دم آشپزخانه را پر کرده بود.
- She took a sip of her favorite tea.
- جرعه‌ای از چای محبوبش را نوشید.
- I always start my morning with a cup of tea.
- همیشه صبحم را با یک فنجان چای شروع می‌کنم.
noun countable
فنجان چای
- Three teas, please.
- سه فنجان چای، لطفاً.
- We ordered two teas.
- دو فنجان چای سفارش دادیم.
noun countable uncountable B1
انگلیسی بریتانیایی غذا و آشپزی عصرانه
- We sat down for a tea by the fireplace.
- کنار شومینه نشستیم عصرانه بخوریم.
- The tea included a selection of pastries and finger foods.
- عصرانه مشتمل‌بر مجموعه‌ای از شیرینی‌ها و فینگرفودها بود.
noun
گیاه‌شناسی چای
- Aromatic tea leaves are carefully harvested.
- برگ‌های معطر چای بادقت برداشت می‌شوند.
- tea merchant
- تاجر چای
noun
دمنوش، نوشیدنی چای‌مانند
- Herbal teas are a great way to relax and unwind.
- دمنوش‌های گیاهی راهی عالی برای آرامش و تمدد اعصاب هستند.
- Have you ever tried Moroccan mint tea?
- آیا تابه‌حال دمنوش نعناع مراکشی را امتحان کرده‌اید؟
noun slang
ماریجوانا
- He smoked tea.
- ماریجوانا کشید.
- Never smoke tea.
- هیچ‌وقت ماریجوانا نکش.
noun slang
اطلاعات خصوصی (the tea)
- I overheard the tea about the celebrity couple's breakup.
- اطلاعات خصوصی در مورد جدایی این زوج مشهور را شنیدم.
- It's not polite to gossip and spread the tea.
- شایعه‌پراکنی و انتشار اطلاعات خصوصی مؤدبانه نیست.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tea

  1. noun An infusion made from tea leaves
    Synonyms: beverage, drink, brew, infusion, decoction, black-tea, green-tea, camellia-sinensis, tea-leaf, function, herb-tea, gathering, herbal-tea, marijuana, cha, party, pekoe, reception, refreshment
  2. noun A light afternoon or evening meal
    Synonyms: snack, buffet, refreshment, refection, collation, afternoon-tea, tea-party, five o'clock tea, tiffin, high-tea, supper, teatime

Collocations

Idioms

  • not be someone's cup of tea

    (برای فردی) محبوب نبودن، راستِ‌کار نبودن، به طبع نخوردن، موردعلاقه‌ نبودن، دلخواه و موردپسند نبودن، باب میل نبودن

  • not for all the tea in china

    هر چه‌قدر هم که پاداش آن باشد

ارجاع به لغت tea

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tea» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tea

لغات نزدیک tea

پیشنهاد بهبود معانی