با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Mouthpiece

ˈmaʊθpiːs ˈmaʊθpiːs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    mouthpieces

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
دهانه، لبه، دهن‌گیر، سخنگو، عامل
- the mouthpiece of a telephone
- بخش دهانی گوشی تلفن
- the mouthpiece of a flute
- سر فلوت
- He is now the mouthpiece of the party.
- او اکنون بلندگوی حزب شده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mouthpiece

  1. noun spokesperson
    Synonyms: agent, delegate, PR person, representative, speaker, spokesman, spokeswoman

ارجاع به لغت mouthpiece

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mouthpiece» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mouthpiece

لغات نزدیک mouthpiece

پیشنهاد بهبود معانی