فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Mouthpiece

ˈmaʊθpiːs ˈmaʊθpiːs

شکل جمع:

mouthpieces

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

دهانه، لبه، دهن‌گیر، سخنگو، عامل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

the mouthpiece of a telephone

بخش دهانی گوشی تلفن

the mouthpiece of a flute

سر فلوت

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He is now the mouthpiece of the party.

او اکنون بلندگوی حزب شده است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mouthpiece

  1. noun spokesperson
    Synonyms:
    representative speaker spokesman spokeswoman agent delegate PR person

ارجاع به لغت mouthpiece

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mouthpiece» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mouthpiece

لغات نزدیک mouthpiece

پیشنهاد بهبود معانی