شکل جمع:
mouthpiecesدهانه، لبه، دهنگیر، سخنگو، عامل
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the mouthpiece of a telephone
بخش دهانی گوشی تلفن
the mouthpiece of a flute
سر فلوت
He is now the mouthpiece of the party.
او اکنون بلندگوی حزب شده است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «mouthpiece» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mouthpiece