گذشتهی ساده:
peckedشکل سوم:
peckedسومشخص مفرد:
pecksوجه وصفی حال:
peckingیک چهارم بوشل، نوکزدگی، سوراخ، نوک زدن، با نوک سوراخ کردن، دندان زدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The parrot pecked my hand.
طوطی دستم را نوک زد.
The woodpecker was pecking the tree all day.
دارکوب تمام روز به درخت نوک میزد.
Birds have pecked a hole in the wall.
پرندگان با نوکزدن دیوار را سوراخ کردهاند.
The hen pecked up the rice from the sand.
مرغ برنجها را از میان شنها برچید.
He pecked at the frozen ground with a pickaxe.
او با کلنگ به زمین منجمد ضربههای پیاپی میزد.
All day a woodpecker was pecking at an electric post.
در تمام روز یک دارکوب به تیر برق نوک میزد.
His father pecked him on the forehead.
پدرش بوسهای بر پیشانی او زد.
The children pecked at the stale food and asked for ice-cream.
بچهها با غذای مانده ور رفتند و بستنی خواستند.
His wife keeps pecking at him.
زنش مرتب به او نیش میزند.
An eagle had pecked out his left eye.
چشم چپ او را یک عقاب در آورده بود.
1- نوکزدن به، نوکنوک کردن 2- (عامیانه) با بیمیلی خوردن، از سر سیری خوردن، کم خوردن
3- (عامیانه - مدام) نق زدن، زخم زبان زدن، حرف نیشدار زدن، سرزنش کردن
(با نوک یا منقار) درآوردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «peck» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/peck