گذشتهی ساده:
kissedشکل سوم:
kissedسومشخص مفرد:
kissesوجه وصفی حال:
kissingشکل جمع:
kissesبوسیدن، بوسه گرفتن از، ماچ کردن
The child's kisses were wet.
بوسههای کودک آبکی بودند.
The father kissed his children.
پدر فرزندان خود را بوسید.
The bride and groom kissed each other.
عروس و داماد یکدیگر را بوسیدند.
1- بوسیدن و خداحافظی کردن 2- (عامیانه) از خیر چیزی گذشتن، از دست دادن
(با دست) ماچ پراندن، بوسه به سوی کسی فرستادن
(عامیانه ـ زننده ـ کون کسی را بوسیدن) خایهمالی کردن، چاپلوسی کردن
1- بوسیدن و خداحافظی کردن 2- (عامیانه) از خیر چیزی گذشتن، از دست دادن
(عامیانه) مرخص کردن (با تحقیر و بیادبی)، (امر) گمشو!
عمل از روی حسن نیت که برای دیگری بسیار بدعاقبت است، بوسهی مرگآور، دوستی خاله خرسه، بوسه مرگ، ضربهی مهلک
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «kiss» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/kiss