فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Kiss

kɪs kɪs

گذشته‌ی ساده:

kissed

شکل سوم:

kissed

سوم‌شخص مفرد:

kisses

وجه وصفی حال:

kissing

شکل جمع:

kisses

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive A2

بوسیدن، بوسه گرفتن از، ماچ کردن

The child's kisses were wet.

بوسه‌های کودک آبکی بودند.

The father kissed his children.

پدر فرزندان خود را بوسید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The bride and groom kissed each other.

عروس و داماد یکدیگر را بوسیدند.

noun countable

بوسه، بوس، ماچ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

Give me a kiss.

یک بوس بده.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد kiss

  1. noun touching lips to another
    Synonyms:
    peck smack smooch embrace salute salutation caress endearment osculation
  1. verb touch one’s lips to another’s
    Synonyms:
    greet salute peck smack brush lip graze smooch blow mush neck make out pucker up French butterfly osculate

Collocations

kiss goodbye

1- بوسیدن و خداحافظی کردن 2- (عامیانه) از خیر چیزی گذشتن، از دست دادن

Idioms

blow a kiss

(با دست) ماچ پراندن، بوسه به سوی کسی فرستادن

kiss ass

(عامیانه ـ زننده ـ کون کسی را بوسیدن) خایه‌مالی کردن، چاپلوسی کردن

kiss goodbye

1- بوسیدن و خداحافظی کردن 2- (عامیانه) از خیر چیزی گذشتن، از دست دادن

kiss off

(عامیانه) مرخص کردن (با تحقیر و بی‌ادبی)، (امر) گم‌شو!

the kiss of death

عمل از روی حسن نیت که برای دیگری بسیار بدعاقبت است، بوسه‌ی مرگ‌آور، دوستی خاله خرسه، بوسه مرگ، ضربه‌ی مهلک

ارجاع به لغت kiss

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «kiss» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/kiss

لغات نزدیک kiss

پیشنهاد بهبود معانی