آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

French

frentʃ frentʃ

گذشته‌ی ساده:

frenched

شکل سوم:

frenched

سوم‌شخص مفرد:

frenches

وجه وصفی حال:

frenching

معنی french | جمله با french

verb - intransitive verb - transitive

انگلیسی آمریکایی پاک کردن (انتهای استخوان از گوشت)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

مشاهده

The chef carefully frenched the lamb racks before roasting.

سرآشپز قبل‌از کباب کردن، دنده‌های بره را با دقت پاک کرد.

You should french the pork chops to make them easier to handle.

باید دنده‌های خوک را تمیز کنید تا راحت‌تر بتوان آن‌ها را سرو کرد.

verb - intransitive verb - transitive informal

قدیمی بوس فرانسوی کردن (بوسه با زبان)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

Couples were frenching at the park without caring about others.

زوج‌ها در پارک بدون توجه به دیگران بوس فرانسوی می‌کردند.

They started frenching after the romantic dinner.

آن‌ها بعداز شام عاشقانه شروع به بوسه‌ی فرانسوی کردند.

noun uncountable

(French) فرانسوی، زبان فرانسه

I know French.

من فرانسه بلدم.

the letter was written in French.

نامه به فرانسوی نوشته شده بود.

adjective

(French) فرانسوی

French fashion has influenced designers worldwide.

مد فرانسوی، طراحان سراسر جهان را تحت‌تأثیر قرار داده است.

We enjoyed French music during the festival.

ما درطول جشنواره از موسیقی فرانسوی لذت بردیم.

noun plural

(the French) فرانسوی‌ها، مردم فرانسه

The French celebrate Bastille Day on July 14th.

فرانسوی‌ها روز باستیل را در ۱۴ ژوئیه جشن می‌گیرند.

The French have a rich cultural and artistic history.

مردم فرانسوی تاریخچه‌ی فرهنگی و هنری غنی‌ای دارند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد french

  1. adjective Referring to the culture or people of France
    Synonyms:
    frenchified gallic parisian latin
  1. adjective Referring to the French language
    Synonyms:
  1. noun The French people
    Synonyms:
    French people Gauls French-Canadians quebecois Quebecers Overseas French French provincials Gallic nation Latins Basques Bretons Burgundians Gascons Normans Picards Provençals Provencals Savoyards Auvergnats
  1. noun The French tongue
    Synonyms:
    modern-french romance-language canadian-french Parisian French middle-french old-french provincial French norman anglo-norman langue d'oïl (both French) langue d'oïl ( both French) langue d'oc
  1. noun United States sculptor who created the seated marble figure of Abraham Lincoln in the Lincoln Memorial in Washington D.C. (1850-1931)
    Synonyms:
    daniel chester french

Collocations

the french

مردم کشور فرانسه، فرانسوی‌ها

سوال‌های رایج french

معنی French به فارسی چی می‌شه؟

کلمه‌ی «French» در زبان فارسی به «فرانسوی» ترجمه می‌شود.

واژه‌ی «French» برای اشاره به هر چیزی که به کشور فرانسه، فرهنگ، مردم یا زبان این کشور مرتبط باشد، به کار می‌رود. این کلمه می‌تواند نقش صفت داشته باشد، مانند «French cuisine» به معنای «آشپزی فرانسوی»، یا نقش اسم داشته باشد، مانند «He speaks French» یعنی «او فرانسوی صحبت می‌کند». به این ترتیب، «French» هم برای اشاره به ملیت و مردم و هم برای توصیف فرهنگ، زبان و میراث فرانسه کاربرد دارد و بسته به زمینه، بار معنایی متفاوتی پیدا می‌کند.

از نظر زبانی، «French» از نام کشور فرانسه (France) گرفته شده است و به‌عنوان صفت ملیتی یا زبانی در انگلیسی استفاده می‌شود. این ساختار معمولاً برای بیان تعلق فرهنگی یا جغرافیایی به کار می‌رود و در عین حال امکان ایجاد اصطلاحات متنوع را فراهم می‌کند، مانند «French literature» به معنای «ادبیات فرانسوی» یا «French fashion» یعنی «مد فرانسوی». این ویژگی باعث شده که «French» نقش مهمی در بیان هویت فرهنگی و زبانی داشته باشد.

کاربرد «French» در زندگی روزمره بسیار گسترده است. از زبان و ادبیات گرفته تا غذا، هنر، مد و رفتارهای اجتماعی، هر چیزی که با فرهنگ فرانسه مرتبط باشد، می‌تواند با استفاده از این واژه توصیف شود. برای مثال، وقتی گفته می‌شود «She enjoys French films»، منظور این است که او از فیلم‌های ساخته شده در فرانسه یا به زبان فرانسوی لذت می‌برد. این کاربرد گسترده نشان می‌دهد که «French» نه تنها ملیت، بلکه سبک زندگی، ذائقه فرهنگی و سلیقه شخصی را نیز منتقل می‌کند.

از منظر سبکی، «French» هم در مکالمات روزمره و هم در متون رسمی و ادبی استفاده می‌شود. در نوشتار علمی، فرهنگی و هنری، این واژه برای اشاره به هویت فرهنگی و ملیت دقیقاً به کار می‌رود و بار معنایی رسمی دارد. در مکالمات محاوره‌ای نیز ممکن است برای اشاره به غذا، زبان یا هر ویژگی فرانسوی استفاده شود، اما معمولاً همان معنای کلی حفظ می‌شود.

از منظر فرهنگی، «French» نمایانگر یکی از برجسته‌ترین هویت‌های اروپایی و جهانی است. فرانسه با تاریخ، ادبیات، هنر، آشپزی و مد خود شناخته شده و واژه‌ی «French» به‌طور خودکار این مفاهیم را در ذهن مخاطب تداعی می‌کند. این واژه نه تنها یک صفت ملیتی است، بلکه نمادی از سبک زندگی، زیبایی‌شناسی و فرهنگ غنی یک ملت محسوب می‌شود و در متون و گفتگوها بار معنایی چندبعدی دارد.

ارجاع به لغت french

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «french» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/french

لغات نزدیک french

پیشنهاد بهبود معانی