امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Convert

kənˈvɜrːt kənˈvɜrːt kənˈvɜːt kənˈvɜːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    converted
  • شکل سوم:

    converted
  • سوم‌شخص مفرد:

    converts
  • وجه وصفی حال:

    converting
  • شکل جمع:

    converts

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
تبدیل کردن، واگردان کردن، واگرداندن، تراریخت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- to convert wheat into flour
- گندم را به آرد تبدیل کردن
- to convert chemical energy into electricity
- تبدیل کردن انرژی شیمیایی به نیروی برق
- to convert stocks into bonds
- تبدیل کردن سهام به اوراق قرضه
verb - transitive
اقتصاد (بانکداری) مبادله کردن، معاوضه کردن
- to convert dollars into rials
- تسعیر کردن دلار به ریال
verb - transitive
حقوق به ناحق از مال دیگری استفاده بردن، تصرف غیرقانونی کردن، (به ویژه هنگام اجرای وصیتنامه) ملک را تبدیل به مال منقول کردن (یا بالعکس)
verb - transitive verb - intransitive
تغییر مذهب یا عقیده (و غیره) دادن، نو کیش شدن، (به کیش و آیین دیگری) گرویدن، به دین دیگری درآوردن یا درآمدن
- In his youth, he converted to Islam.
- در جوانی به اسلام گروید (مسلمان شد).
noun countable
(شخص) نو کیش (جدیدالاسلام و غیره)
- Each of the converts was given a new name.
- به هریک از نوین‌کیش‌ها نام نوینی داده شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد convert

  1. noun new believer
    Synonyms:
    catechumen disciple follower neophyte novice novitiate proselyte
  1. verb change; adapt
    Synonyms:
    alter apply appropriate commute downlink download interchange make metamorphose modify remodel reorganize restyle revise switch switch over transfigure transform translate transmogrify transmute transpose turn
    Antonyms:
    endure hold idle keep persist remain stay wait
  1. verb change belief, especially regarding religion
    Synonyms:
    actuate alter conviction assimilate to baptize be born again bend bias brainwash bring bring around budge cause to adopt change into change of heart convince create anew impel incline lead lead to believe make over move persuade proselyte proselytize redeem reform regenerate save see the light sway turn
    Antonyms:
    hold remain

ارجاع به لغت convert

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «convert» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/convert

لغات نزدیک convert

پیشنهاد بهبود معانی