گذشتهی ساده:
stayedشکل سوم:
stayedسومشخص مفرد:
staysوجه وصفی حال:
stayingشکل جمع:
staysماندن، توقف کردن، نگاه داشتن، بازداشتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
Stay put until I come back.
از جایت تکان نخور تا برگردم.
a two-day stay in Iran
اقامت دو روزه در ایران
a long stay in the hospital
ماندن طولانی در بیمارستان
No rival could stay with him.
هیچ رقیبی نمیتوانست با او برابری کند.
a glass of water to stay one's thirst
یک لیوان آب برای برطرف کردن تشنگی
to do something to stay the bloodshed
برای جلوگیری از کشت و کشتار اقدام کردن
The guests stayed for dinner too.
مهمانان برای شام هم ماندند.
He stayed with the front runner.
شانهبهشانهی دوندهی جلو حرکت میکرد.
to stay the distance in a long race
تا آخر مسابقهی طولانی دوام آوردن
to stay with a project
در کاری دوام آوردن
He got married in Kerman and stayed there.
در کرمان زن گرفت و آنجا ماندگار شد.
He stayed confident.
او مطمئن باقی ماند.
The instrument stayed in tune for a long time.
ساز مدتها کوک بود.
to stay healthy
سالم ماندن
to stay (at) home
(در) خانه ماندن
به تعویق انداختن، موکول کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The judge stayed the order.
قاضی اجرای حکم را به بعد موکول کرد.
the stay of execution
تعویق اعدام
توقف، مکث، ایست، سکون
عصا، نقطه اتکا
(عامیانه) آب از آب تکان نخوردن، کاری نکردن
(کشتی) در حال چپ و راست رفتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stay» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stay