فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Dwell

dwel dwel

گذشته‌ی ساده:

dwelt

شکل سوم:

dwelt

سوم‌شخص مفرد:

dwells

وجه وصفی حال:

dwelling

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb

ساکن بودن، اقامت گزیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

to dwell for years in the same town

سالها در یک شهر زندگی کردن

He dwells in a cottage.

او در کلبه‌ای زندگی می‌کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Don't dwell on your own negative points!

نکات منفی خودت را شرح و بسط نده!

A sound mind dwells in a healthy body!

عقل سالم در بدن سالم است!

He dwelt in bondage to his mother.

او به پیروی از مادرش زندگی می‌کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dwell

  1. verb live in
    Synonyms:
    reside live inhabit occupy stay lodge remain settle exist rent room locate establish oneself make one’s home hang out abide sojourn bide tarry stop nest keep house perch roost squat tenant hang one’s hat quarter park bunk crash flop hole up pitch tent tent

ارجاع به لغت dwell

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dwell» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dwell

لغات نزدیک dwell

پیشنهاد بهبود معانی