آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳۱ فروردین ۱۴۰۴

    Locate

    ˈloʊkeɪt ləʊˈkeɪt

    گذشته‌ی ساده:

    located

    شکل سوم:

    located

    سوم‌شخص مفرد:

    locates

    وجه وصفی حال:

    locating

    معنی locate | جمله با locate

    verb - transitive B2

    تعیین محل کردن، پیدا کردن، یافتن، ردیابی کردن، مکان‌یابی کردن، مشخص کردن مکان چیزی

    They are locating the lines of the property.

    آنان دارند حدود (مرزهای) ملک را معین می‌کنند.

    Surveyors have located the mine.

    مساحان، معدن را ردیابی کرده‌اند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    It's hard to locate a good hospital.

    پیدا کردن یک بیمارستان خوب دشوار است.

    We located the source of that sound.

    ما سرچشمه‌ی آن صدا را پیدا کردیم.

    Can you locate Japan on the map?

    آیا می‌توانی ژاپن را در نقشه پیدا کنی؟

    to locate a lost watch

    ساعت گمشده‌ای را یافتن

    verb - intransitive B1

    قرار گرفتن، واقع شدن، قرار داشتن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    Our office is located downtown.

    اداره‌ی ما در وسط شهر واقع شده است.

    My house is located on top of a hill.

    خانه‌ی من بر فراز تپه‌ای قرار دارد.

    verb - intransitive

    انگلیسی آمریکایی استقرار یافتن، مستقر شدن، جای گرفتن، قرار گرفتن

    They will locate in Shiraz.

    آنان در شیراز مستقر خواهند شد.

    Small businesses often locate in busy commercial districts to attract more customers.

    کسب‌وکارهای کوچک معمولاً در مناطق تجاری پررفت‌وآمد استقرار می‌یابند تا مشتری بیشتری جذب کنند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد locate

    1. verb find
      Synonyms:
      discover uncover detect spot determine establish pinpoint place position station lay one’s hands on get at meet with come across come upon stumble on happen upon light upon trip over hit upon pick up on search out track down unearth ferret out zero in on smell out smoke out hook strike read
      Antonyms:
      miss lose
    1. verb settle
      Synonyms:
      set place put fix establish situate seat reside inhabit dwell live dig in squat stand park hang one’s hat dispose
      Antonyms:
      leave depart move

    لغات هم‌خانواده locate

    • noun
      local, location, relocation, locale, locality, localization, dislocation, relocation
    • adjective
      local, localized, dislocated
    • verb - transitive
      locate, dislocate, relocate, localize
    • adverb
      locally

    سوال‌های رایج locate

    گذشته‌ی ساده locate چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده locate در زبان انگلیسی located است.

    شکل سوم locate چی میشه؟

    شکل سوم locate در زبان انگلیسی located است.

    وجه وصفی حال locate چی میشه؟

    وجه وصفی حال locate در زبان انگلیسی locating است.

    سوم‌شخص مفرد locate چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد locate در زبان انگلیسی locates است.

    ارجاع به لغت locate

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «locate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/locate

    لغات نزدیک locate

    • - localizer
    • - locally
    • - locate
    • - locate mode
    • - located
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.