فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Localize

ˈloʊklaɪz ˈləʊkəlaɪz

گذشته‌ی ساده:

localized

شکل سوم:

localized

سوم‌شخص مفرد:

localizes

وجه وصفی حال:

localizing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb

متمرکز کردن، در یک نقطه جمع کردن، محلی کردن، موضعی ساختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

to localize the origin of a legend

زادگاه افسانه‌ای را معلوم کردن

The pain is localized in his hands.

درد محدود به دست‌های او است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a localized infection

عفونت موضعی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد localize

  1. verb confine
    Synonyms:
    restrict limit restrain contain stop from spreading narrow center pinpoint

لغات هم‌خانواده localize

ارجاع به لغت localize

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «localize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/localize

لغات نزدیک localize

پیشنهاد بهبود معانی