فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Locally

ˈloʊkli ˈləʊkəli

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb

در محل، به‌طور محلی، از محل، در سطح منطقه، در بودگاه

decisions are made locally, not in the Capital

تصمیمات در محل گرفته می‌شود، نه در پایتخت

Locally-elected representatives.

نمایندگانی که در محل گزیده شده‌اند.

adverb

محدود به محل بخصوص، موضعی، به طور موضعی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

the damage done by the flood locally

آسیب محلی وارده توسط سیل

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد locally

  1. adverb to a restricted area of the body
    Synonyms:
    topically
  1. adjective
    Synonyms:
    nearby regionally provincially sectionally in the neighborhood in the town restrictedly narrowly in a limited manner
    Antonyms:
    nationally widespread distantly

لغات هم‌خانواده locally

  • adverb
    locally

ارجاع به لغت locally

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «locally» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/locally

لغات نزدیک locally

پیشنهاد بهبود معانی