اتفاقی پیدا کردن، اتفاقی برخورد کردن
The detective was hoping to come upon some new evidence that would solve the case.
کارآگاه امیدوار بود مدرک جدیدی پیدا کند که بتواند پرونده را حل کند.
I was cleaning out my closet and came upon a box of old photos.
داشتم کمدم را تمیز میکردم که جعبهی عکسهای قدیمی را پیدا کردم.
حمله کردن، یورش بردن، هجوم آوردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The robbers planned to come upon the bank during the night.
سارقان نقشه کشیدند که شب به بانک حمله کنند.
The police caught the thief who came upon the elderly woman.
پلیس دزدی را که به پیرزن حمله کرده بود، دستگیر کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «come upon» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/come-upon