گذشتهی ساده:
livedشکل سوم:
livedسومشخص مفرد:
livesوجه وصفی حال:
livingتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
(با وجود خاطرات تلخ) به زندگی ادامه دادن
در محل خدمت (یا پیشخدمتی) خود زیستن
بقیهی عمر خود را در جای دیگری سپری کردن
تحقق بخشیدن به خواسته و آرزو
دور از محل کار خود زندگی کردن
خارج از شهر زندگی کردن
انتظارات را برآورده کردن، به جا آوردن
1- با کسی زندگی کردن، در خانهی کسی زندگی کردن، همخانه بودن 2- همخوابگی کردن با 3- تحمل کردن، ساختن با، تاب آوردن
در کار دیگران دخالت نکردن، به کار مردم کاری نداشتن (سرت تو کار خودت باشه) (عیسی به دین خود، موسی به دین خود)
با تجمل زندگی کردن، در رفاه زیستن
خوش گذراندن، حال چیزی را بردن
1- در رفاه و تجمل زندگی کردن 2- پارساوار زیستن
1- با کسی زندگی کردن، در خانهی کسی زندگی کردن، همخانه بودن 2- همخوابگی کردن با 3- تحمل کردن، ساختن با، تاب آوردن
(عامیانه) در جای حساس و آسیبپذیر
live every day as though it were your last
طوری زندگی کن که گویی امروز آخرین روز عمر تو است، فرصت را غنیمت شمار
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «live» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/live