صفت تفضیلی:
more vividصفت عالی:
most vividواضح، روشن، زنده، هویدا، مشخص
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
a vivid description of the battle
شرح واضح آن نبرد
His death scene is still vivid in my memory.
صحنهی مرگ او هنوز در خاطرم زنده است.
روشن، درخشان (رنگ، نور و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
vivid red hair
گیسوی سرخ و درخشان
The artist used vivid colors to create a stunning and eye-catching painting.
این هنرمند از رنگهای روشن برای خلق نقاشیای خیرهکننده و چشمنواز استفاده کرده است.
پرنشاط، باطراوت، سرزنده، باروح
Her storytelling was so vivid that I felt like I was there with her.
داستانسرایی او بهقدری باروح بود که احساس میکردم آنجا با او هستم.
The flowers in the garden were so vivid that they seemed to glow in the sunlight.
گلهای باغ آنقدر باطراوت بودند که به نظر میرسید زیر نور خورشید میدرخشند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «vivid» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/vivid