با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Vivid

ˈvɪvɪd ˈvɪvɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more vivid
  • صفت عالی:

    most vivid

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
واضح، روشن، زنده، هویدا، مشخص

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a vivid description of the battle
- شرح واضح آن نبرد
- His death scene is still vivid in my memory.
- صحنه‌ی مرگ او هنوز در خاطرم زنده است.
adjective B2
روشن، درخشان (رنگ، نور و غیره)
- vivid red hair
- گیسوی سرخ و درخشان
- The artist used vivid colors to create a stunning and eye-catching painting.
- این هنرمند از رنگ‌های روشن برای خلق نقاشی‌ای خیره‌کننده و چشم‌نواز استفاده کرده است.
adjective
پرنشاط، باطراوت، سرزنده، باروح
- Her storytelling was so vivid that I felt like I was there with her.
- داستان‌سرایی او به‌قدری باروح بود که احساس می‌کردم آنجا با او هستم.
- The flowers in the garden were so vivid that they seemed to glow in the sunlight.
- گل‌های باغ آنقدر باطراوت بودند که به نظر می‌رسید زیر نور خورشید می‌درخشند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد vivid

  1. adjective intense, powerful
    Synonyms: active, animated, bright, brilliant, clear, colorful, definite, distinct, dramatic, dynamic, eloquent, energetic, expressive, flamboyant, gay, glowing, graphic, highly colored, lifelike, lively, lucid, meaningful, memorable, picturesque, realistic, resplendent, rich, sharp, shining, spirited, stirring, striking, strong, telling, theatrical, true-to-life, vigorous
    Antonyms: dull, weak

لغات هم‌خانواده vivid

ارجاع به لغت vivid

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «vivid» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/vivid

لغات نزدیک vivid

پیشنهاد بهبود معانی