صفت تفضیلی:
more prevalentصفت عالی:
most prevalentرایج، شایع، متداول، مرسوم، باب، فراوان
In many developing countries, poverty is still a prevalent issue.
در بسیاری از کشورهای در حال توسعه فقر هنوز مسئلهای شایع است.
Illiteracy is still prevalent in this area.
بیسوادی هنوز در این ناحیه فراوان است.
Malaria used to be prevalent in Gillan.
در گیلان مالاریا شایع بود.
the beliefs prevalent among these tribes
عقاید مرسوم در میان این طوایف
برتر، غالب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the prevalent culture
فرهنگ غالب
The technology in everyday life has become more prevalent in recent years.
فناوری در زندگی روزمره در سالهای اخیر برتری بیشتری داشته است.
قدیمی پرزور، قوی، قدرتمند
a prevalent leader
یک رهبر قدرتمند
a prevalent postulates
یک فرضیهی قوی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «prevalent» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/prevalent