با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!
دریافت هدیه

    Prevalence

    ˈprevələns ˈprevələns
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun uncountable C1
    رواج

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    - The prevalence of smartphones has revolutionized how people communicate and access information.
    - رواج تلفن‌های هوشمند انقلابی در نحوه‌ی برقراری ارتباط و دسترسی افراد به اطلاعات ایجاد کرده است.
    - The growing prevalence of social media platforms has transformed the way we connect with others.
    - رواج روزافزون پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی، نحوه‌ی ارتباط ما با دیگران را تغییر داده است.
    noun uncountable
    پزشکی شیوع
    لغات و اصطلاحات پزشکی در انگلیسی
    - The prevalence of diabetes in the country has been steadily increasing over the past decade.
    - شیوع دیابت در کشور در دهه‌ی گذشته به طور پیوسته در حال افزایش بوده است.
    - Researchers are currently studying the prevalence of obesity among children in urban areas.
    - محققان در حال حاضر در حال بررسی شیوع چاقی در بین کودکان مناطق شهری هستند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد prevalence

    1. noun The quality or condition of being usual
      Synonyms: predominance, customariness, habitualness, normalcy, pervasiveness, normality, preponderance, ordinariness, regularity, routineness, currency, usualness

    ارجاع به لغت prevalence

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «prevalence» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/prevalence

    لغات نزدیک prevalence

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند