با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Currency

ˈkɜrːnsi ˈkʌrənsi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    currencies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B1
    اقتصاد پول، ارز، اسکناس
    • - foreign currency
    • - ارز خارجی
    • - crypto currency
    • - رمز ارز
  • noun uncountable
    رواج، انتشار
    • - the currency of a social custom
    • - رواج یک رسم اجتماعی
    • - to give currency to
    • - رواج دادن
    • - The rumor gained currency.
    • - شایعه زبان‌زد شد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد currency

  1. noun paper and coin money of a country
    Synonyms: almighty dollar, bills, bread, cabbage, cash, chicken feed, coinage, coins, cold cash, dinero, dough, folding money, green stuff, legal tender, medium of exchange, moolah, notes, piece of change, roll, specie, wad

ارجاع به لغت currency

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «currency» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/currency

لغات نزدیک currency

پیشنهاد بهبود معانی